معرفی کتاب: یک روز دیگر
نویسنده: میچ آلبوم
ترجمه: گیتا گرکانی
انتشارات قطره، چاپ پنجم، 1391
«اما از خودتان بپرسید: آیا هرگز کسی را که دوست داشتهاید از دست دادهاید و
دلتان خواسته است یک بار دیگر با او حرف بزنید، که فرصت دیگری برای جبران گذشته
داشته باشید، جبران زمانی که فکر میکردید او برای ابد اینجا خواهد بود؟ اگر
اینطور است، پس میدانید اگر همهی روزهای باقیماندهی عمرتان را روی هم بگذارید،
هیچکدام به اندازهی آن روزی که آرزو دارید تکرار شود ارزش ندارد. اگر آن روز
تکرار شد چطور؟» (یک روز دیگر)
میچ آلبوم نویسندهی آمریکایی و متولد 1958 است. علاوهبر کتاب «یک روز دیگر» (که
با عنوان «یک روز بیشتر» نیز ترجمه و چاپ شده است)، «سهشنبهها با موری» (با عنوان
«من و استاد و عشق» نیز ترجمه شده است) و «پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید»،
«بزرگترين درس زندگی» و «كمي ايمان داشته باش» نیز آثار این نویسنده،
روزنامهنگار و موسیقیدان تواناست. «سهشنبهها با موری» تا مدتها در رأس
پرفروشترین کتابهای آمریکا و دنیا قرار داشت و توانست مخاطبان بسیاری را به خود
جلب کند. چند فیلمنامه و نمایشنامه هم از دیگر تواناییهای میچ آلبوم است. «یک
روز دیگر» از سوی ناشران مختلف بارها چاپ و تجدید چاپ شده است. میچ آلبوم اگرچه
نویسندهی کمکاری به شمار میآید اما توانایی خود را در بیان و به تصویرکشیدن
احساساتش که بیشتر جنبهی روانشناختی دارند، با همین چند اثر به خوبی نشان داده و
موفق هم شده است. موضوع اصلی داستانهای میچ آلبوم بیشتر مرگ و ماوراءالطبیعه است.
«یک روز دیگر» روایت پارههایی از زندگی چارلز «چیک» بنهتو است که دارد از زندگی
دور میافتد؛ دخترش او را به جشن عروسیاش دعوت نمیکند. چارلز تصمیم میگیرد به
زندگیاش خاتمه دهد! اما حادثهای باورنکردنی او را دوباره در جریان زندگی قرار
میدهد: «مادر»! مادری که سالهاست از دنیا رفته اما «چیک» او را درست زمانی که به
او نیاز دارد، در کنار خودش مییابد.
داستان در چهار زمان نیمهشب، صبح، ظهر و شب رخ میدهد. ساختار کلی کتاب به این
چهار بخش تقسیم میشود و سیر داستانی در این چهار برههی زمانی دنبال میشود.
نثر روان و سیالی کتاب «یک روز دیگر» به اضافهی اینکه «مادر» محور اصلی داستان
است، داستان را باورپذیر کرده است. نویسنده به سادگی از موضوعی صحبت میکند و مخاطب
را در احساسی شریک میکند که همه به نحوی با آن در ارتباط بوده و آن را تجربه
کردهاند؛ «احساس نسبت به مادر». بیشتر از آن که سایهی نویسنده و تسلط او را بر
داستان احساس کنیم، حضور مادر و گفتوگوهایی که «چیک»(چارلی) با او انجام میدهد،
بر جریان کلی کتاب حاکم شده و همین درونمایهی اصلی داستان را میسازد. چیک، در
فضایی که بین این دنیا و آن دنیا تجربه میشود، با مادر از دسترفتهاش سخن میگوید
و گویی زندگی مادر و او دوباره تکرار میشود.
راوی داستان یا همان زاویهی دید، «اول شخص» است و داستان از زبان چیک روایت
میشود؛ «یک روز مادرم که به طرفم خم شده بود گفت: «یک بوس به مادرت بده.» این بار
خودم را آهسته عقب کشیدم و گفتم: «نکن.» «چه کار نکنم؟» «فقط...» شانههایم را جمع
کردم و اخم کردم. «فقط نکن.» نمیتوانستم به او نگاه کنم، بنابراین به پاهایم نگاه
کردم. او قبل از آنکه دوباره صاف بایستد لحظهای به همان حالت ماند. صدای بالا
کشیدن بینیاش را شنیدم. حس کردم به موهایم دست کشید. وقتی سرم را بلند کردم،
اتومبیل دور شده بود.» (ص76). انتخاب راوی اول شخص علاوه بر اینکه سبب میشود
خواننده روایت نویسنده را باور کند، سبب وحدت و هماهنگی در داستان نیز میشود. به
کمک این زاویهی دید، «چیک» میتواند تنها از درونیات و تجربیات شخصی خودش صحبت کند
و خود را بهتر به تصویر بکشد. بنابراین چیک برای مخاطب، وجود واقعی و عینی مییابد.
«یک روز دیگر» با وجود اینکه سیری روانشناختی دارد، اما از انسجام و وحدت موضوع
برخوردار است و مخاطب را دچار آشفتگی ذهنی و سردرگمی نمیکند. عناوینی که نویسنده
برای بخشهای مختلف داستانش انتخاب کرده، علاوهبر اینکه باز هم در انسجام کتاب نقش
دارد، در تاثیرگذاری عاطفی نیز مؤثر است؛ مثلا «دفعاتی که مادرم از من حمایت کرد»،
«دفعاتی که من از مادرم حمایت نکردم»، «یک شروع تازه»، «خانوادهی چیک بعد از
طلاق»، «بچههای شرمنده»، «رز خداحافظی میکند» و... . با این وجود، در تمام کتاب
نظم روایی دیده میشود و وحدت موضوع تا انتهای داستان حفظ شده است.
ترجمهی کتاب ترجمهای دقیق و روان است. خانم گرکانی با وسواس و دقت بهترین واژگان
را برای بازگردانی انتخاب کرده است تا بتواند بین مخاطب و نویسنده ارتباط برقرار
کند: «از درخت دور شد و گفت: «بنابراین، حالا میدانی یک نفر به چه شدت تو را
میخواست، چارلی. بچهها گاهی این را فراموش میکنند. خودشان را باری سنگین
میبینند نه آرزویی برآورده شده.»
کتاب قبل از اینکه به سخن آخر برسد، اینطور پایان مییابد: «اما هرچیزی داستانی
دارد. اینکه یک تابلو چطور به دیوار آویخته شده. اینکه چطور جای زخمی روی صورتت
باقی مانده. گاهی داستانها سادهاند و گاهی تلخ و دردناک. اما داستان مادرت همیشه
در پس داستانهای توست، چون او آغاز توست. در نتیجه، این داستان مادرم بود. و من.
دلم میخواهد با کسانی که دوستشان دارم روابطم را دوباره درست کنم.»
حالا اگر دلت خواست میتوانی همین حالا مجله را ببندی و مادرت را و خاطراتش را محکم
در آغوش بگیری. |