موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: جمعه ۱۴۰۳ سي و يکم فروردين

نَیِّر جان؛ فرشته‌ای بی‌زبان!
 
بعد از این همه سال، حالا به حرف مادربزرگم رسیده‌ام...
 آن روزی که از پی پروانه‌ها شاد و خندان می‌دویدم تا بگیرمشان و لابلای جمعیت و در میان هیاهوی پارک محله گم شدم و گریه می‌کردم و بعد از پیدا شدن، مادربزرگم رو به من کرد و گفت: "این غصه که جدی نیست چون پیدا شدی، چون می‌دانی که سایه‌ی پدر و مادر روی سرت هست؛ تو این دنیا یک عالم آدم زندگی می‌کنند، درِ قلب هر کدوم از این آدمها رو باز کنی یک عالم داستان ازشون می‌شنوی. همه‌ی این داستانها می‌شه داستان زندگی..."  
مادربزرگم راست می‌گفت. در شهرمان پنجره‌های زیادی وجود دارد. شب هنگام تمام چراغ‌های شهر روشن می‌شود. خانه‌ای کم‌سو، خانه‌ی پرنورتر و خانه‌ای شاید تاریک و بدون نور!
در این شهر و در مکانی که بی‌شباهت به بهشت نیست و چهارصد دختر بی‌سرپرست فرشته‌سیرت در آن زندگی می‌کنند، اتاقی کوچک با پنجره‌ای که رو به آسمان باز می‌شود وجود دارد. در آن اتاق اصلا خبر از زرق و برق‌های رنگارنگ دنیا نیست، خبر از دیوارهای قد کشیده و ستون‌های مجلل نیست، ولی تا دلت بخواهد، دلها توان قد کشیدن در این چهار دیواری کوچک را دارند. 
با نیره به گفتگو نشستم. نیره از فرزندان این خانه نیست، اما همیشه با فرزندان این خانه هست و با همین بچه‌ها زندگی می‌کند. نیره ناشنواست. شنیدن و صحبت کردن برایش سخت است اما با وجود سختی و دشواری، از او خواستم با زبان ایما و اشاره، پنجره‌ی دلش را برایم باز کند و از غربت گلدان شمعدانی اتاقش برایم بگویم و از بهانه‌های گاه و بی‌گاه دلش و داستان زندگیش:
 نیره، 39 سال سن دارد و از وقتی یادش می‌آید - شاید از هفت، هشت سالگی- در مراکز ‎ ‎ بهزیستی زندگی می‌کرده‌است. پدر و مادر برای هرکسی از باارزش‌ترین‌های زندگی هستند و نیره تمام این سالها فقط با هاله ای مبهم از تصویر پدر و مادرش زندگی کرده است.   
به نظر می‎رسد که سخت بشود فقط با تکیه به تصویری محو و هاله‎ای ناشناخته، یک عمر به پدر و مادر خود  فکر کرد. و نیره با بغضی فروخورده از دنیای پر از تنهایی‎اش سخن می‎گوید. بعد از فوت پدر و مادرش که با فاصله‌ی کمی از هم از دنیا رفتند، تنها برادرش در سن 14 سالگی به جبهه‌ی جنگ رفت و شهید شد و آنجا بود که فهمید از حالا چقدر تنهاست! کودکی هفت ساله راهی بهزیستی شد تا ادامه‌ی کودکی‌اش را در شرایطی متفاوت از گذشته‌‎اش بگذراند. نیره ناشنواست و می‌‎گوید از کودکی مورد تمسخر هم‌سالانم قرار می‌‎گرفتم. نمی‎توانستم با کسی حرف بزنم چون دیگران با زبان اشاره آشنا نبودند و اطلاع زیادی از زندگی ناشنوایان نداشتند.
او می‌گوید «از کودکی تنهایی با من شروع به بزرگ شدن کرد. دلتنگی برای پدر و مادر و برادر و ارتباط نگرفتن با بچه‎های سالم و تمسخر دیگران مرا از درون تنها‌تر کرد و باعث شد انزوا پیشه کنم. بزرگ‎تر شدم و سعی کردم خود را با شرایط موجود وفق دهم. در آن زندگی گروهی در مراکز مختلف بهزیستی برای رفع تنهایی‌ام به هنر رو آوردم.  
خیاطی، چیدن سفره هفت‌سین ، گلدوزی و... تا اینکه در سن 23 سالگی به طور معجزه‌آسایی کارمند بهزیستی شدم. به محض اینکه زمزمه‌های استخدامم را در بهزیستی شنیدم رو به حرم امام رضا«ع» با خدا به گفتگو نشستم و گفتم بعد از این همه سال سختی و تنهایی کمکم کن و نذر کردم 40 روز به حرم امام رضا «ع» بروم و در بیست و هفتمین روز حاجتم را گرفتم و ابلاغ کارم را دریافت کردم. خیلی خوشحال شدم و زندگی جدید من شروع شد. باز هم با همان کیفیت و شرایط قبل در کنار همان بچه‌های بی‌سرپرست بودم  و در حال خدمت به آنها ولی به عنوان کارمند. دوازده سال مرکز شهید قدوسی بودم. چهار سال اداره پذیرش و هماهنگی بهزیستی، شش سال شیرخوارگاه حضرت علی‌اصغر «ع». تمام این سالها با عشق کار کردم. در مرکز علی اصغر «ع» بچه‌ها کوچک و خردسال بودند. تحمل غم آنها برایم به شدت سخت بود. مدام به یاد سرنوشت خودم می‌افتادم و بزرگ شدنم در تنهایی و بی‌کسی‌ام؛ تا اینکه به همدم منتقل شدم. از همان ابتدای ورودم به همدم اینجا با تمام مراکز دیگر برایم فرق داشت. مسئولین با عشق خالصانه‌ی بسیار زیادی با دختران این خانه برخورد می‌کردند و محیط همدم برایم متفاوت و بسیار دلنشین بود. روز اول که وارد سرای مهر شدم زینب گوشه‌ای آرام روی تختش خوابیده بود و توجهم به او جلب شد و همانجا از خدا خواستم با وجود اسپاسم شدید عضله‌ی دستان زینب به من کمک کند تا به او گلدوزی یاد بدهم و حالا زینب با وجود شرایط خاصش به زیبایی هرچه تمام‌تر گلدوزی می‌کند. از آمدنم به همدم هشت سال  می‌گذرد و به لطف مدیران این مجموعه  اتاقی را در اختیارم گذاشتند برای زندگی و در خیاط‌ خانه مشغول به کار شدم و بعد از مدتی به من کلاس دادند.
اتاقم را به شدت دوست دارم چون مستقل هستم و از طرفی در کنار فرزندان بی‌سرپرستی زندگی می‌کنم که زندگی مشابه من داشتند و آنها را درک می‌کنم. بعد از ظهر که می‌شود بیرون از خوابگاه و در حیاط فرش پهن می‌کنم و با بچه‌های ناشنوای مرکز همدم درس کار می‌کنم.
در حین صحبت اشک پهنای صورت نیره را در بر می‌گیرد. از آرزوهایش می‌گوید که دلش می‌خواهد خانه‌ای بزرگ داشته باشد و تمام ناشنواهایی که بی‌سرپرست هستند را خودش بزرگ کند. دلش می‌خواهد تمام مردم دنیا زبان اشاره را یاد بگیرند و صبوری بیشتری با ناشنواها داشته باشند. سریع به افراد ناشنوا برچسب مجنون و نفهمیدن نزنند و در کوچه و بازار مسخره‌شان نکنند. اشک می‌ریزد و می‌گوید وقتی به همدم آمدم خواب مادرم را دیدم و با اینکه از تصویرش چندان چیزی به خاطر ندارم، در خوابم آمد و به من گفت از اینجا راضی هستی و گفتم خیلی زیاد. گلدان‌ها و عروسک‌هایم را نشانش دادم و وقتی رفتم برایش آب بیاورم گویی از اتاقم رفته بود.
اشکهایش را پاک کرد و گفت خدا را هزاران بار شکر می‌کنم که در همدم هستم چون اینجا را واقعا دوست دارم، فرزندانش را و مسئولین مهربانش را...
از اتاق کوچک زیبایش بیرون آمدم. احساس کردم تا پرنده شدن فاصله‌‎ای نیست وقتی پا به پای دریادلان می‌نشینی بزرگ می‌شوی و سراب‌های دنیا برایت بی‌ارزش می‌شوند و پی به ارزش‌های واقعی زندگی می‌بری. در دل از زندگی پر از تنهایی نیره پروانه‌ای ساختم و در سخاوت آسمان آبی همدم رها کردم تا در دستان یکایک ما بنشیند و مهربانی و قدردان بودن را یادمان بدهد. تا یادمان بدهد برای شنیدن دردها نیازی به گوش و شنوایی سالم نیست، برای هم‌دردی نیازی به تکلم بی‌اشکال نیست و برای خواندن هق‌هق‌های کودکان و فرزندان بی‌سرپرست این خانه نیازی به داشتن سواد  نیست. باید انسان باشیم مبادا روزی حسرت پرواز و سبکبالی در دلمان بماند...
تاريخ:  ۱۳۹۸/۵/۷ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
نقدی موجود نیست
نظر شما

امتياز کاربران 0 از 5
 

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org