موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: سه شنبه ۱۴۰۳ چهارم ارديبهشت

این شب قدر، دل همدمی‌ها را برق انداخت...
 
گزارشی از حال و هوای مراسم احیای 23 رمضان در خیریه‌ی همدم
بچه‌های همدم، از چند روز پیش که صدای مناجات‌خوانی و دعاهای مخصوص شب‌های قدر را از تلویزیون دیده یا از بلندگوهای مساجد و حسینیه‌های اطراف خوابگاهشان شنیده‌بودند، مشتاقانه منتظر فرارسیدن شب 23 رمضان بودند تا خودشان میزبان برنامه‌ی معنوی شب قدر باشند.
انگار آنها هم می‌دانستند که زمان محتاج دعای فرشته‌هاست و این شهر، شب قدری به بچه‌های همدم بدهکار است...
بچه‌ها، از صبح  سه‌شنبه هفتم خرداد 98، دل توی دلشان نبود. خوشحالی‌ و هیجان‌ از رفت و آمدهای‌شان به بخش اداری و سوال پرسیدن تک تک شان دیدنی بود. دوست داشتند خودشان از همکاران بخش اداری ماجرای امشب را بشنوند و خیال‌شان راحت باشد که برنامه‌ی شب قدر حتما برگزار خواهد شد.
این میان اما، زینب خوشحال نبود. زینب، دو سال قبل، در همین شب‌های قدر و در میان آرزوهای بچه‌گانه‌اش  از خدا خواسته بود، مادری مهربان برایش دست و پا کند و او هم دستهای مهربان مادرش را به بچه‌های خوابگاه نشان دهد و به آن پز بدهد... زینب چند روز بعد از آن شب قدر به‌یادماندنی، به آرزویش رسید. خیلی زود... مثل تمام آرزوهای اهالی این خانه که زود مقدر و مستجاب می‌شود اما پروانه‌ی باورش عمری کوتاه داشت و همان دست تقدیر، مادر تازه یافته‌اش را از او گرفت. بعد از آن ماجرای تلخ، زینب حتی به دوستانش گفته بود که با خدا قهر کرده و تا چند ماه با کسی درست و حسابی حرف نمی‌زد....
ساعت نه و نیم شب که شد، میهمانان برنامه از راه رسیدند. حاج آقای روحبخش به همراه مداح خوش صدایی از گروه مذهبی «پشتیبان من» قبول زحمت کرده بودند و اجرای برنامه‌ی امشب را به عهده داشتند.
قبل از شروع و رسمی شدن برنامه، حاج آقای روحبخش از فرصت استفاده کرد و از بچه‌ها در مورد آداب شب قدر سوال می‌پرسید. بچه‌های همدم کم و بیش جواب درست می‌دادند. در مورد نزول قرآن و از راه رسیدن فرشته‌ها بر روی زمین صحبت شد. در مورد اینکه این فرشته‌های مهربان وظیفه دارند دعا و نیایش و خواسته‌های ما را با دقت مکتوب کنند و به دست خود خداوند برسانند. اما آنجا که حاج آقا گفت: «امشب فرشته‌های آسمانی چقدر خوشبخت‌اند که میهمان اهالی همدم و فرشته‌های زمینی مشهد خواهند شد و دعا و درخواست آنها را به آسمان می‌برند» بغض خیلی‌ها شکست و مراسم کم کم رنگ واقعی‌اش را پیدا کرد...
زینب گوشه‌ی چادر مربی‌اش را گرفته بود و ساکت به مناجات‌خوانی و دعای جوشن کبیر و پس از آن به مراسم قرآن به سرگیری خواهرانش گوش می‌داد و نگاه می‌کرد. سکوت زینب تا جایی ادامه داشت که نوبت به قسم دادن امام هشتم رسید... بچه‌ها به تقلید از حاج آقا رو به گنبد طلایی پدر مهربان‌شان ایستادند و اشک امان‌شان نداد. بچه‌ها خودشان بی‌ریا و ساده  دعا می‌کردند و مداح مراسم یک‌ریز اشک می‌ریخت و ساکت شده بود. انگار او داشت به تقلید از دل‌های صادف بچه‌ها، شبی کاملا متفاوت از سایر مراسم شب قدر زندگی‌اش را تجربه می‌کرد... بچه‌های همدم چقدر بی‌ریا می‌شوند وقتی اسم امام رضا و مهربان‌ترین آقای این عالم را می‌شنوند... زینب هم بغضش شکسته بود و زیر لب می‌گفت: «چرا مادرمو از من گرفتی؟ من تازه به او عادت کرده بودم. سهم من خانمی مهربان بود که گاهی به من سر می‌زد و با رفتنش دوباره یتیم شدم». زینب هق هق گریه می‌کرد و آقای روحبخش خداوند را به شاه خراسان قسم می‌داد که آرامش و امنیت و مهربانی را از مردم ایران نگیرد و دوستان همدم را درسایه‌سار عظمتش حفظ کند...
مراسم تمام شد. در میان بهت میهمانانی که آمده بودند دو ساعت گذشت و آنها اصلا فکر نمی‌کردند زمان به این سادگی و سبک‌بالی سپری شده است. آنها باور داشتند این نشاط خاص معنوی که نصیبشان شده، به‌ خاطر حضورشان در کنار اهالی همدم است...
اما زینب دوباره امشب به آرزویش رسیده بود. خداوند همدم، آقایی مهربان را با کادویی زیبا پیش زینب فرستاده بود تا جای مادرش را برایش بگیرد. آقای نجفی‌پور، همسر مرحوم خانم رهنما بود که می‌خواست و می‌خواهد ادامه دهنده‌ی کار خوب همسر زنده‌یادش باشد. او دست نوازش به سر زینب کشید و به او گفت: «از این به بعد من بابای تو هستم. بابایی که لیاقت آمدن به این خانه را پیدا کرده است. زینب جان، برای خانم خدابیامرزم دعا کن و امشب از خداوند بخواه آرامشی ابدی داشته باشد».
چشمان زینب برق می‌زد. تشکر کرد و رفت و چند قدم که دور شد برگشت و بعه آقای نجفی‌پور گفت: «خیالت راحت باشد، مادرم در بهشت زندگی می‌کند. من چند بار خوابش را دیده‌ام....»
 
تاريخ:  ۱۳۹۸/۳/۸ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
نقدی موجود نیست
نظر شما

امتياز کاربران 0 از 5

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org