ژوزه ساراماگو نویسندهی پرتغالی در سال 1922 در دهکدهای کوچک در شمال لیسبون، در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. وی پس از رهاکردن تحصیلاتش به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامهی ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام «کشورگناه» در ۱۹۴۷ به چاپ رسید، ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد تا رماننویسی را کنار بگذارد، تا این که با انتشار کتاب «بالتازار و بلیموندا» در سال۱۹۸۲ و ترجمهی آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میپردازد. او بارها نامزد جایزهی نوبل ادبی شده بود تا اینکه در سن 76 سالگی موفق شد این جایزه را از آن خود کند. آثار او به 25 زبان ترجمه شده است. ساراماگو کتاب «کوری» را در سال1995 منتشر کرد؛ کتابی که بسیاری از منتقدان ادبی آن را شاهکار خواندهاند و معتقدند که سبک ساراماگو «رئالیسم جادویی» است در حالیکه خود نویسنده بر این باور است که ادامهدهندهی ادبیات اروپاست و تأثیرپذیری خود را بیشتر از گوگول و سروانتس میداند. مترجم در مقدمه چنین مینویسد: «ساراماگو در «کوری» تعهد و باور عمیق خود را به عدالت اجتماعی، احترام به خرد و عقل سلیم همراه با تزکیهی روح و جسم که تنها راه ضمانت پایدارماندن هر جامعهای است در غالب یک رمان هنرمندانه و شگفتانگیز به ما ارمغان میدهد.» دیگر آثار این نویسنده عبارتند از: سالمرگ ریکاردو ریس، قایق سنگی، تاریخ محاصرهی لیسبون، انجیل به روایت عیسی مسیح، یادداشتهایی از لانسروت و تمام نامها. داستان «کوری» از آنجا آغاز میشود که در ترافیک یک چهارراه، ناگهان رانندهای نابینا میشود. به فاصلهی کمی، عدهی دیگری هم نابینا میشوند. چشمپزشک با معاینهی آنها درمییابد که هیچ مشکلی وجود ندارد و آنها برخلاف تاریکی، دچار دیدی سفید شدهاند و این بیماری با نابینایی ارتباطی ندارد. طبق دستور دولت، تمامی نابینایان در آسایشگاهی جمع میشوند. پلیس، پزشک (که نابینا شده) و همسرش را نیز به آنجا منتقل میکند، اما همسر پزشک به دروغ ادعای نابینایی میکند تا بتواند در کنار همسرش باشد. پس از رخ دادن ماجراهای جذابی که مخاطب را به دنبال خود میکشاند، همه متوجه میشوند که تمام شهر نابینا شدهاند. پس از اوج و فرودها و ماجراهایی نمادین که در داستان رخ می دهد، سرانجامی بسیار جذاب و تحسینبرانگیز را نویسنده به مخاطبانش تقدیم میکند که برای حظ بیشتر مخاطبان همدم را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم. شخصیتهای داستان هیچکدام اسم ندارند: «زن دکتر به راه خود ادامه داد، وقتی که به سرسرا رسید به سمت دری رفت که به محوطهی بیرون باز میشد. به بیرون نگاه کرد.» (ص 172) مترجم در مقدمهی این کتاب 366 صفحهای مینویسد: «کوری موردنظر ساراماگو کوری معنوی است. سازماندهی و قانونمندی و رفتار عاقلانهی خود به نوعی آغاز بینایی است. ساراماگو کلام پیچیده و چندپهلویش را در دهان تکتک شخصیتهای کتاب و مخصوصا در پایان در دهان زن دکتر گذاشته است: چرا ما کور شدیم، نمیدانم، شاید روزی بفهمیم، میخواهی عقیدهی مرا بدانی، بله، بگو، فکر نمیکنم ما کور شدیم، فکر میکنم ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند.» تاکنون مترجمان بسیاری به ترجمهی این کتاب به فارسی پرداختهاند که ترجمهی مینو مشیری از ترجمههای خوب و روان این کتاب بهشمار میآید: «ترسش یواشکی به سراغش برگشت، هنوز چندمتری نرفته بود، شاید هم اشتباه میکرد، شاید در مقابلش، یک اژدهای نامرئی با دهان باز منتظر است. یا روحی دست دراز کرده است و می خواهد او را به دنیای وحشتناک مردگان ببرد که هیچوقت مردنشان پایان نمیگیرد، زیرا همیشه کسی پیدا میشود که آنها را از نو زنده کند.» (ص 254) راوی داستان، سوم شخص و دانای کل است، از این رو از تمام ماجراها و صحنهها اطلاع دارد و میتواند تصویری جامع از شهر کوران را برای مخاطب ترسیم کند. نویسنده توصیفات را دقیق و جزء به جزء بیان کرده و کششهای داستانی بسیار جذاب و خواندنی است. |