موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: چهارشنبه ۱۴۰۳ پنجم ارديبهشت

زندگی بی حد و مرز؛ حکایت الهام بخش یک زندگی خوب و بامزه
 

نویسنده: نیک وُی آچیچ
ترجمه: مسیحا برزگر
نشر: ذهن آویز، تهران
سال: 1393، چاپ پنجم

«من ايمان دارم كه زندگي ام حد و مرزي ندارد. دلم مي خواهد تو نيز، صرف نظر از دشواري هاي زندگيت، چنين احساسي داشته باشي. ما همسفريم. در آغاز سفرمان، لطفا قدري درنگ كن و درباره ی تمامي محدوديت هايي فكر كن كه بر زندگي خويش تحميل كرده اي و يا به ديگران اجازه داده اي بر زندگيت تحميل كنند. اكنون به اين بينديش كه رهايي از اين محدوديت ها چه حس و حالي دارد. زندگي تو چگونه مي بود اگر همه چيز برايت ممكن مي شد؟»
شاید تصویر نویسنده ی کتاب و سخنانش برایتان آشنا باشد، شاید سخنرانی هایش را در نقاط دور و نزدیک دنیا شنیده و کارهای اعجاب آورش را دیده باشید. او «نیک وُی آچیچ» است...

نیک در سال 1982 در استرالیا متولد شد. او فرزند اول خانواده بود و لحظه ی تولد او می توانست شور و شوقی بی پایان به والدینش ببخشد. اما با تولد او، همه ی پرستاران بیمارستان شوکه شدند و او را به سرعت از مادرش دور کردند. او از لحظه ی تولدش در این کتاب این طور می گوید: «در این زمان پدر حیرت زده ی من بیرون اتاق ایستاده بود و آنچه را دیده بود نمی توانست باور کند. هنگامی که پرستار از اتاق بیرون آمد تا با پدرم صحبت کند، پدرم زده بود زیر گریه و گفته بود: «پسر من! او اصلا دست ندارد!» پرستار با احساسی حاکی از همدردی گفته بود: «در واقع نه دست و نه پا!» پدرم از حال رفت.»

او حال مادرش را نیز این طور توصیف می کند: «من نخستین فرزند والدینم بودم. در حالی که به دنیا آمدن نخستین فرزند همواره مایه ی شادمانی و سرور می شود، اما هیچ کس به دنیا آمدن مرا به پدر و مادرم تبریک نگفت و برایشان دسته گلی نفرستاد. این موضوع، عواطف مادرم را جریحه دار کرد و غم او را شدیدتر. او با چشمانی پر از اشک از پدرم پرسیده بود: «آیا من لیاقت دسته گلی را ندارم؟» پدرم گفته بود: «البته که داری. من از این بابت متاسفم.» آنگاه به گل فروشی بیمارستان رفته بود و برای مادرم دسته گلی خریده بود.»

کتاب با توصیف صادقانه و واقع گرایانه ی چنین لحظاتی شروع می شود و با ثبت برخی کارهای روزمره و ایده های ساده و در عین حال جذاب پیش می رود. به نظر می رسد دوران کودکی نیک سخت ترین دوران زندگی او بوده؛ چرا که تا آن موقع او متوجه تفاوتش با دیگران نبوده است. در مدرسه مورد تمسخر همکلاسی ها و سایرین قرار می گرفته و هیچ دوستی نداشته، اما با وجود مشکلاتی که در زندگی با آنها روبه رو بوده، به موفقیت های بزرگی رسیده؛ از چاپ و نشر کتاب تا انجام ورزش های متنوعی چون فوتبال، اسکیت، شنا، گلف و ... . به علاوه، او سخنران ماهری است که به کشورهای مختلف رفته و برای جمعیت زیادی سخنرانی کرده است و به آنها امید و اراده بخشیده. نیک منبع سرشار انرژی و امید برای همه ی کسانی است که گاهی جای خالی چیزی را در زندگی شان احساس می کنند. او در کتاب «زندگی بی حد و مرز؛ حکایت الهام بخش یک زندگی خوب و بامزه» روایتی واقعی و خواندنی از زندگی خود را به تصویر کشیده است. این کتاب سراسر نشاط و الهام بخش، با چنین فهرستی آغاز می شود:

پیش گفتار
یک: اگر در زندگی تو معجزه ای رخ نمی دهد
دو: نه دست، نه پا و نه محدودیت
سه: دلی سرشار از ایمان و اطمینان
چهار: وجودِ به طور کامل ناکاملِ خود را دوست بدار
پنج: ما هیچ، ما نگاه
شش: بی دست و بی پا، اما نه بی آزار و اذیت
و ...

در این کتاب 306 صفحه ای، 14 عکس از دوران کودکی و حال نیک دیده می شود. از رهگذر این عکس-ها نیز می توان به روحیه ی شکست ناپذیر و پویایش دست یافت، او می گوید: «من پیام امیدم را از طریق سخنرانی در ده ها کشور جهان، فیلم ها و نوارهای صوتی به گوش همگان می رسانم. در این سال ها، از موهبت محبت بسیاری از آدم ها بهره مند شده ام و توانسته ام به بسیاری از کسانی که محتاج کمک اند کمک کنم.»
کتاب «زندگی بی حد و مرز» در قالب زندگی نامه نوشته شده است، اما با دیگر زندگی نامه ها تفاوتی اساسی دارد؛ به نظر می رسد هدف اصلی نویسنده صرفا بیان خاطرات شخصی نبوده، بلکه او تلاش کرده تا مفاهیم ناب زندگی، امید و هدف مندی را به کمک زندگی نامه نویسی و خاطره نویسی با زبانی خودمانی و شفاف، به مخاطب منتقل کند. این امر، مهم ترین نقطه ی قوت کتاب به شمار می آید که سبب می شود در حین خواندن آن دچار ملال، دل زدگی و تکرر نشویم. نویسنده از آرزوها و باورهایش، سختی ها و واقعیت های به ظاهر دور از ذهن، از ایمانش به خدا و اعتماد به خود با زبانی خودمانی و ساده سخن گفته و ما را به داشتن نگاهی تازه دعوت کرده است. کتاب او یک دستورالعمل است، شیوه ای ساده و نزدیک به ذهن برای تغییر از حال بد به حال خوب و خوب تر. نویسنده در کنار ماجراهایی که روایت می کند، چاشنی لبخند و مایه ای از طنز را هم همراه می کند. ترجمه ی کتاب سلیس و روان بوده و مترجم صمیمیت و سیالیت را در متن به خوبی حفظ کرده است.

«مهارناشدنی، قدرت باورنکردنی ایمان در عمل» کتاب دیگر این نویسنده است که آن را هم مسیحا برزگر ترجمه و نشر ذهن آویز منتشر کرده است.
همدم، خوانندگانِ همیشه همراهش را به خواندن این کتاب همراه با نوشیدن یک استکان چای داغ در روزهای دلپذیر پاییزی و یا سرد زمستانی دعوت می کند... «با من همراه شو، با رفیقی که نه دست دارد و نه پا. بیا با هم به سروقتِ آینده ای سرشار از امید برویم!»

جهت تهیه و خریداین کتاب اینجا را کلیک نمائید

تاريخ:  ۱۳۹۴/۱/۱۵ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
دپرام :
سلام
مطلب شما را با ذکر منبع در وبلاگ و کانال تلگرامم نقل کرده ام؛
در صورتی که مخالفتی دارید اطلاع دهید تا حذف نمایم.
https://t.me/Dopram
http://www.dopram.blogfa.com
Dopraam@Gmail.com

دپرام :
سلام
مطلب شما را با ذکر منبع در وبلاگ و کانال تلگرامم نقل کرده ام؛
در صورتی که مخالفتی دارید اطلاع دهید تا حذف نمایم.
https://t.me/Dopram
http://www.dopram.blogfa.com
Dopraam@Gmail.com
نظر شما

امتياز کاربران 5 از 5

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org