موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: جمعه ۱۴۰۳ هفتم ارديبهشت

تهمینه؛ گل همیشه بهار
 

کبوترها جوجه هایشان را در حرم رها نمی کنند، ولی در دنیای آدم ها، دخترکی دو ساله وسط حاجات و زیارت زوار رها می شود. با چشمانی کم بینا، سیاهی مبهمی را می بیند که کم کم دور می شود. دستش را به سمت سکوت اطراف دراز می کند و آسمان حرم را چنگ می زند. آدم ها بچه هایشان را رها می کنند، اما خدا رهایشان نمی کند. در پرونده ی لاغرِ او، لای چند ورق کاغذ آمده است که در بیستم فروردین هزار و سیصد و هشتاد، جایی حوالی بهار در حرم امام رضا (علیه السلام) رها شده و از طریق مجتمع قضایی ثامن به عنوان دختری کر و لال و کم بینا به مرکز توانبخشی نرگس فرستاده شده است. سن کمش او را مسافر شیرخوارگاه حضرت علی اصغر می کند و بعد از چند سال گذر از کودکی، از طریق اداره ی پذیرش و هماهنگی بهزیستی به خانه ی جدیدش در موسسه همدم (فتح المبین) وارد می شود؛ بی چمدانی در دست، بی خاطره ای روشن از گذشته با نامی عاریتی.

جایی در طول این سفر نامش را تهمینه می گذارند و در تمام این سال ها تلاش مددکاران موسسه های نامبرده برای یافتن مدرکی از خانواده اش بی نتیجه می ماند. بالاخره در سال هشتاد و پنج با شناسنامه دار شدنش در این خانه، یک نفر به خانواده ی همدم اضافه می شود.

سهم او از دنیا می شود صندلی کوچک گوشه ی کلاس آموزشی در کنار خواهران جدیدش. در طول روز سر کلاس، بقیه ی دخترها می خندند، جیغ می کشند یا با مربی ها حرف می زنند. تهمینه اما نه می شنود و نه می تواند حرف بزند. او لمس می کند. او هرچیزی را که می خواهد بشناسد، با دستانش با تمام وجودش لمس می کند. او با انگشتانش می شنود، می بیند و حرف می زند. و شب، مثل همه ی دخترها در سکوت، آرزوهایش را به خواب می برد.

تا مدت ها رفتار تهمینه باعث شده بود تا مربی ها فکر کنند او دچار کم توانی ذهنیِ عمیق است تا اینکه عکس العمل هایش به برنامه های آموزشی و کنجکاوی های زیاد برای درک محیط اطراف باعث شد تا دیدگاه ها نسبت به او تغییر کند!

«هلن آدامز كلر» زماني كه يك سال و نيم داشت، به بيماري مننژيت مبتلا شد و بينايي و شنوايي خود را از دست داد. سال هاي بعد براي خانواده ي هلن بسيار ناخوشايند بود؛ چرا كه آنها به اين امر آگاه بودند كه به دليل ناتواني دوگانه ي فرزندشان هيچ راهي براي برقراري ارتباط با او وجود ندارد. خود هلن هم به گونه‌اي در بدن خود زنداني بود و به تنهايي نمي توانست نيازهايش را برآورده سازد و يا در آرزوي شهرت باشد.
اگر کسی تلاش می کرد چیزی به هلن بياموزد، با مقاومت شدید او روبه رو می شد. هلن در برابر کسی که می خواست او را ادب کند، خود را به زمین می انداخت و از حنجره اش صداهاي گوش خراشی درمي آورد که غیر قابل تحمل بود! بزرگ ترین حربه اش هم این بود که سر خود را به شدت به زمین می کوبید و همه را به ستوه می آورد. وقتی کار به اینجا می رسید، او را به حال خود رها می کردند تا هر کاری که دلش می-خواهد بکند.

اولین کلمه ای که خانم سولیوان، مربی اش، به او یاد داد «آب» بود. روزی مربی هلن را به گردش برد و دست او را زير شير آب قرار داد. همان طور که مايع خنک روی دست هلن می‌ريخت، کلمه‌ی «آب» را روی دست ديگرش هجی کرد. از آن زمان بود که هلن حس کرد که از تاريکی و بی خبری بيرون آمده و رفته رفته همه چيز را در روشنايی می دید. مربی های تهمینه با الهام از این داستان، کمی آب روی دست او ریختند و بعد کف دستش با سر انگشت نوشتند «آب». در کمال تعجب دیدند که او بلافاصله با ماژیک روی صفحه ی کاغذ نوشت «آب».

و این فصل جدیدی در زندگی او شد. تهمینه با ضریب هوشی بین پنجاه تا هفتاد حالا یکی از دختران توانمند موسسه است. او با وجود بینایی کم و عدم شنوایی و تکلم، در فعالیت های حرفه آموزی که نیاز به دید و دقت زیادی دارد موفق بوده و مرواریددوزی، بافتن رومیزی با دستگاه، ساختن دستبند و... را به خوبی و باظرافت انجام می دهد. در برنامه های نظافتی خوابگاه با مادرانش همکاری می کند و بسیار دقیق و تمیز است.

تهمینه از وقتی به کارگاه خیاطی رفته از نیره خانم (که خودش کر و لال بوده ولی با آموزش و تمرین حرف می زند و مسؤول خیاط خانه است) چیزهای زیادی یاد گرفته و دارد زبان اشاره را هم از او یاد می گیرد. اینجا در کنار دخترها یاد می گیریم بدون قضاوت های از پیش تعیین شده با دیگران روبه رو شویم. با توجه به تلاش ها و برنامه ریزی های کمیته ی توانبخشی در صورت حضور مربی مخصوص که بتواند وقت بیشتری برای تهمینه بگذارد، او قادر به خواندن و نوشتن خواهد بود.

کسی نمی داند در دنیایِ به ظاهر بی صدای تهمینه چه می گذرد، آیا در خواب هایش صدای کسی را می-شنود؟ با کسی درد دل می کند؟ دنیا سوال های بی جواب زیادی دارد. با این همه در زندگی تهمینه چیزی شبیه به تغییر فصل ها وجود دارد؛ دختری رها شده و چند معلولیتی حالا هنرمند و توانمند است و لبخندش در این صفحه ها منعکس می شود. او در میان نداشته هایش از همین دنیای کوچک برای خودش شادی های بزرگ ساخته. قرمز برای او قرمزتر است و آبی، آبی تر. تهمینه آدم را یاد گل همیشه بهار می-اندازد... بهار با همه ی رنگ هایش در راه است، فصلی که پرنده ها به لانه هایشان برمی گردند و اینجا هم پر از مرغ آمین می شود. یادمان باشد جیب های دلمان را پر از دانه های مهربانی کنیم.

تاريخ:  ۱۳۹۴/۱/۱۵ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
نقدی موجود نیست
نظر شما

امتياز کاربران 0 از 5

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org